بعضی وقتا یوهویی یه گریز بزرگ به گذشته می زنم و دیوونه میشم!
(راستی راستی دیوونگی هم عالمی داره.)
یادم میفته به گذشته های دوری که برام پر بود از خاطرات؛ احساسات تلخ و شیرین؛ حالاتی تکرار نشدنی و خلوتهایی بی بدیل.
دلم برا دفتر دلنوشته هام برای خدا تنگ شده
دلم برا نیمه شبایی که با خدا مثل یه پدر و پسر خلوت داشتم و راحت حرفامو بهش می گفتم تنگ شده.
دلم برا شبای بارونیِ پشت پنجره تنگ شده.
دلم برا هوای جنون انگیز بعداز بارون تنگ شده.
دلم برا خودم تنگ شده.
پ ن: امشب دیوونه ام!
تنگ ,برا ,دلم ,خاطرات؛ ,دیوونه ,راستی ,دلم برا ,تنگ شده ,شده دلم ,به گذشته ,خلوت داشتم
درباره این سایت